۱۳۸۷ دی ۱۹, پنجشنبه


معلم


روزاول که به من گفتي الف را با را
دل تو خون شد تا ياد بگيرم يا را
اول از آب شروع كردي يعني نم نم
به من آموختي آموختن در يا را
گفته بودي به من، آيينه سه بخش است ولي
سنگ صد بخش نموده است همين معنا را
آب،بابا،نان،افسوس در آورد آخر
زحمت آب و غم نان،پدر بابا را
بين سي حرف الف بود كه سر بالا داشت
كه كلاهش بنهادند سر بالا را
قصد تعقيب نداريم ، ولي معتقديم
عارف آن است بخواند ز الف ايما را
باز هم قصه سارا و وفاداري او
كاش با خود نبرد سيل دگر سارا را
ما فقط مشق نوشتيم، نگفتند به ما
هيچگه فلسفه مشق نوشتن ها را
باز هم زنگ رياضي و رياضت كشيم
جمع خوب است اگر حذف كني منها را
ما گذشتيم ، شما طفل دبستاني ها
علم،ثروت، بنويسيد همين انشا را
ولي اين بار بگوييد ثروت خوب است
به ريالي نخريدند چو علم ما را
در پس تخته سياه است ترا بخت سپيد
اكتفا ميكند اين جمله ما دانا را
اي معلم تو همان گوهر نامكشوفي
كيست پيدا كند اين همه نا پيدا را
آي اقبال مبادا كه مكدر سازد
قدر نشناسي تو،قلب معلم ها را
شعر از اقبال منصوري

۱ نظر:

ناشناس گفت...

میدونم دیگه برای نظر دادن دیره ولی امیدوارم همیشه ی همیشه....دوست داشتم دوست دارم دوست خواهم داشت برای همیشه....