۱۳۸۹ آذر ۲۹, دوشنبه

 شما چــی از زندگی فهمــــیده اید؟ !!!! ...




- فهمــیده ام که باز کردن پاکت شیر از طرفی که نوشته “از این قسمت باز کنید” سخت تر از طرف دیگر است. ۵۴ ساله

- فهمــیده ام که هیچ وقت نباید وقتی دستت تو جیبته روی یخ راه بری. ۱۲ ساله

- فهمــیده ام که نباید بگذاری حتی یک روز هم بگذرد بدون آنکه به زنت بگویی “دوستت دارم”. ۶۱ ساله

- فهمــیده ام که وقتی گرسنه ام نباید به سوپر مارکت بروم . ۳۸ ساله

- فهمــیده ام که می شود دو نفر دقیقا به یک چیز نگاه کنند ولی دو چیز کاملا متفاوت ببینند. ۲۰ ساله

- فهمــیده ام که وقتی مامانم میگه “حالا باشه تا بعد” این یعنی “نه” . ۷ ساله

- فهمــیده ام که من نمی تونم سراغ گردگیری میزی که آلبوم عکس ها روی آن است بروم و مشغول تماشای عکس ها نشوم. ۴۲ ساله

- فهمــیده ام که بیش تر چیزهای که باعث نگرانی من می شوند هرگز اتفاق نمی افتند. ۶۴ ساله

- فهمــیده ام که اگر عاشق انجام کاری باشم،آن را به نحو احسن انجام می دهم. ۴۸ ساله

- فهمــیده ام که وقتی مامان و بابا سر هم دیگه داد می زنند ، من می ترسم . ۵ ساله

- فهمــیده ام که اغلب مردم با چنان عجله و شتابی به سوی داشتن یک “زندگی خوب” حرکت می کنند که از کنار آن رد می شوند. ۷۲ساله

- فهمــیده ام که وقتی من خیلی عجله داشته باشم ، نفر جلوی من اصلا عجله ندارد. ۲۹ ساله

- فهمــیده ام که بیش ترین زمانی که به مرخصی احتیاج دارم زمانی است که از تعطیلات برگشته ام. ۳۸ ساله

- فهمــیده ام که مدیریت یعنی: ایجاد یک مشکل – رفع همان مشکل و اعلام رفع مشکل به همه. ۳۴ ساله

- فهمــیده ام که اگر دنبال چیزی بروی بدست نمی آوری باید آزادش بگذاری تا به سراغت بیاید. ۲۹ ساله

- فهمــیده ام که در زندگی باید برای رسیدن به اهدافم تلاش کنم ولی نتیجه را به خواست خدا بسپارم و شکایت نکنم. ۲۹ ساله

- فهمــیده ام که عاشق نبودن گناه است. ۳۱ساله

- فهمــیده ام هر چیز خوب در زندگی یا غیر قانونی است و یا غیر اخلاقی و یا چاق کننده. ۳۱ساله

- فهمــیده ام مبارزه در زندگی برای خواسته هایت زیباست اما تنها در کنار کسانی که دوستشان داری و دوستت دارند! ۲۷ ساله

- در زندگى فهمــیده ام در فکر عوض کردن همسرم نباشم. خودمو عوض کنم و وفق بدم به موقعیتها و مراحل مختلفه زندگیم تا بتونم با بینش واضح زندگیم رو با خوشحالى و سرور ادامه بدم ۳۱ساله

- هر کسى مسئول خودش هست، هرکسى تو قبر خودش میخوابه، من باید آدم درستى باشم.۴۲ ساله

- فهمــیده ام که وقتی طرف مقابل داد میزند صدایش به گوشم نمیرسد بلکه از ان رد می شود. ۵۰ساله

- فهمــیده ام هرکس فقط و فقط به فکر خودشه، مرد واقعی اونه که همیشه و در همه حال به شریکش هم فکر کنه بی منت. ۳۵ ساله

- فهمــیده ام برای بدست آوردن چیزی که تا بحال نداشتی باید بری کاری رو انجام بدی که تا بحال انجامش نداده بودی! ۳۶ ساله

- من هنوز چیزی نفهمیدم, فعلا قضیه خیلی مبهمه. ۳۴ ساله

- من هم فهمیده ام همه چی رو با هم نمیشه داشت گاهی عشق ، گاهی پول ، گاهی آرامش. ۳۶ ساله



۱۳۸۹ آبان ۱۰, دوشنبه

شعر یک بچه آفریقایی !! ...

اين شعر کانديداي شعر برگزيده سال 2005 شده


وقتي به دنيا ميام، سياهم، وقتي بزرگ ميشم، سياهم

وقتي ميرم زير آفتاب، سياهم، وقتي مي ترسم، سياهم

وقتي مريض ميشم، سياهم، وقتي مي ميرم، هنوزم سياهم

و تو، آدم سفيد

وقتي به دنيا مياي، صورتي اي، وقتي بزرگ ميشي، سفيدي

وقتي ميري زير آفتاب، قرمزي، وقتي سردت ميشه، آبي اي

وقتي مي ترسي، زردي، وقتي مريض ميشي، سبزي

و وقتي مي ميري، خاکستري اي

و تو به من ميگي رنگين پوست؟؟؟



۱۳۸۹ مهر ۷, چهارشنبه

اولین روز دبستان بازگرد


کودکی ها شاد وخندان بازگرد


بازگرد ای خاطرات کودکی


برسوار اسبهای چوبکی


خاطرات کودکی زیباترند


یادگاران کهن ماناترند


درسهای سال اول ساده بود


آب را بابا به سارا داده بود
درس پند اموز روباه وخروس


روبه مکارو دزد وچاپلوس

روز مهمانی کوکب خانم است


سفره پر از بوی نان گندم است

کاکلی گنجشککی باهوش بود


فیل نادانی برایش موش بود


باوجود سوزو سرمای شدید


ریز علی پیراهن از تن می درید


تا درون نیمکت جا می شدیم


ما پر از تصمیم کبری می شدیم


پاک کن هایی ز پاکی داشتیم


یک تراش سرخ لاکی داشتیم


کیفمان چفتی به رنگ زرد داشت


دوشمان از حلقه هایش درد داشت


گرمی دستانمان از آه بود


برگ دفتر ها به رنگ کاه بود


همکلاسی های درد ورنج وکار


بچه های جامه های وصله دار


بچه های دکه سیگار سرد


کودکان کوچک اما مرد مرد

کاش هرگز زنگ تفریحی نبود


جمع بودن بود وتفریقی نبود

کاش میشد باز کوچک می شدیم


لااقل یک روز کودک می شدیم

یاد ان آموزگار ساده پوش


یاد آن گچها که بودش روی دوش

ای معلم نام وهم یادت بخیر


یاد درس آب وبابایت بخیر


ای دبستانی ترین احساس من


بازگرد این مشقها را خط بزن

۱۳۸۹ مهر ۵, دوشنبه

فقر

ميخواهم بگويم ......

فقر همه جا سر ميكشد .......

فقر ، گرسنگي نيست ، عرياني هم نيست ......

فقر ، چيزي را " نداشتن " است ، ولي ، آن چيز پول نيست ..... طلا و غذا نيست .......

فقر ، همان گرد و خاكي است كه بر كتابهاي فروش نرفتهء يك كتابفروشي مي نشيند ......

فقر ، تيغه هاي برنده ماشين بازيافت است ،‌ كه روزنامه هاي برگشتي را خرد ميكند ......

فقر ، كتيبهء سه هزار ساله اي است كه روي آن يادگاري نوشته اند .....

فقر ، پوست موزي است كه از پنجره يك اتومبيل به خيابان انداخته ميشود .....

فقر ، همه جا سر ميكشد ........

فقر ، شب را " بي غذا " سر كردن نيست ..

فقر ، روز را " بي انديشه" سر كردن است ..


دکتر شریعتی
قصاب خانه ی دنیا ! ...

در زمان سلطان محمود می‌کشتند که شیعه است،
زمان شاه سلیمان می‌کشتند که سنی است،
زمان ناصرالدین شاه می‌کشتند که بابی است،
زمان محمد علی شاه می‌کشتند که مشروطه طلب است،
زمان رضا خان می‌کشتند که مخالف سلطنت مشروطه است،
زمان پسرش می‌کشتند که خراب‌کار است،
.
.
اگر اسم و اتهامش را در نظر نگیریم چیزی عوض نمی شود:
تو آلمان هیتلری می کشتند که یهودی است،
حالا تو اسرائیل می‌کشند که طرف‌دار فلسطینی‌ها است،
عرب‌ها می‌کشند که جاسوس صهیونیست‌ها است،
صهیونیست‌ها می‌کشند که فاشیست است،
فاشیست‌ها می‌کشند که کمونیست است‌،
کمونیست‌ها می‌کشند که آنارشیست است،
روس ها می‌کشند که پدر سوخته از چین حمایت می‌کند،
چینی‌ها می‌کشند که حرام‌زاده سنگ روسیه را به سینه می‌زند،
و می‌کشند و می‌کشند و می‌کشند...
و چه قصاب خانه‌یی است این دنیای بشریت.

احمد شاملو

۱۳۸۹ شهریور ۲۴, چهارشنبه

فیس بوک....رد بول

ردبول به ما بال می‌ده
فیس‌بوک به ما یار می‌ده
اَپل به ما حال می‌ده
لپ‌تاب به ما کار می‌ده
اما این نی باز هم شکایت می‌کنه، از جدایی‌هاش حکایت می‌کنه...........

۱۳۸۹ شهریور ۱۹, جمعه

کوتاه اما خوندانی از جرج برنارد شاو :
1.یک مرد تازمانی که صحبت هایش را انکار نکنید حرفی نمی زند...
2.روش جوک گفتن من این است که واقعیت را بگویم.واقعیت خنده دار ترین لطیفه دنیاست...
3.وقتی انسان بخواهد ببری رابکشد اسمش را ورزش میگذارد اما اگر ببر بخواهد او را بکشد،اسمش درنده خوییست...
4.در زندگی دو تراژ وجود دارد: اینکه به آنچه قلبت می خواهد نرسی،و اینکه برسی...
5.اگر درموزه ملی آتش سوزی شود،کدام نقاشی را نجات خواهم داد؟البته آن را که به درخروجی نزدیکتر است...
6.انسان های خوشبین وبدبین هردو برای جامعه مفید هستند،خوشبین هواپیما اختراع میکند،بدبین چترنجات...!!!
7.تنها کسی که با من درست رفتار میکند خیاطم است که هربار مرا میبیند،اندازه جدیدم رامیگیرد :بقیه به اندازه قبلی چسبیده اند وتوقع دارند من خودم را با آنها جور کنم....
8.اگر وقت کافی باشد هرچیزی برای هر کسی دیر یا زود اتفاق می افتد...
9.ما ازتجربه کردن می آموزیم که انسان هیچگاه از تجربه کردن چیزی نمی آموزد...
10.مرد خردمند سعی میکند خود ش را با دنیا سازگار کند،و مرد نابخرد اصرار دارد که دنیا را با خودش سازگار کند.بنابراین تمام پیشرفت ها بستگی به تلاش های مرد نابخرد دارد...

۱۳۸۹ شهریور ۱۴, یکشنبه

دنیای بی معنی

نظر فوکو
«جهانِ اجتماع و انسان، جهانی ذاتاً بی‌شکل و بی‌معنی است و به وسیلة گفتمان‌های مسلط هر عصری، معنا و شکلی خاص می‌گیرد و محدود و محصور می‌شود. به سخن دیگر، اجتماع و انسان به‌طور بالقوه قابل ظهور در اشکال گوناگونی است و گفتمان مسلط در هر دوره، به تحقق و ظهور متعین یکی از آن اشکال می‌انجامد». از این منظر، ساختارهای گفتمانی به عنوان چارچوب‌هایی هستند که به عنوان حدی بر واقعیت متکثر، بی‌کران و بی‌نظم بیرونی به جهان بی‌شکل و بی‌معنای خارج، شکل و معنا می‌بخشند و به دلیل آن‌که محصول تحولات تاریخی هستند، دائماً در معرض تغییر و تحول‌اند......

۱۳۸۹ شهریور ۱۰, چهارشنبه

قوانين مورفي

قوانين مورفي تسکين دهنده بدبياري ها و بدشانسي هاست. قانون مورفي در سال 1949 درپايگاه نيروي هوايي ادوارز شکل گرفت. مورفي مهندس هوافضا بود که روي يک پروژه کارمي کرد. در يکي از سخت ترين آزمايشهاي پروژه يک تکنسين خنگ تمام سيم ها را برعکس وصل کرد و آزمايش خراب شد. مورفي درباره اين تکنسين گفت: "اگه يه راه براي خراب کردن چيزي وجود داشته باشه او همون يه راه رو پيدا مي کنه" و اين اولين قانون مورفي بود. در ابتدا در فرهنگ فني مهندسين رواج پيدا کرد و بعد به فرهنگ عامه راه پيداکرد. بعداً قوانين ديگري هم بعد از کسب رتبه لازم از بنياد مورفي در زمره قوانين اصلي قرار گرفتند .

حالا قوانين مورفي و قوانين استنباط شده از آن :
- اگر در توده يا کپه اي به دنبال چيزي بگردي، چيز مورد نظر حتما در ته قراردارد.
- هيچ کاري آن طور که به نظر مي رسد ساده نيست.
- وقتي در ترافيک گير کرده اي لايني که تو در آن هستي ديرتر راه مي افتد.
- هر کاري بيش از آنچه فکرش را مي کني دو برابر آنچه بايد وقت مي برد. مگر اينکه آن کار ساده به نظر برسد که در آن صورت سه برابر وقت مي گيرد.
- هر چيزي که بتواند خراب شود خراب مي شود آن هم در بدترين زمان ممکن.
- اگر چيزي را مقاوم در برابر حماقت احمق ها بسازي احمق باهوش تري پيدا مي شود وکارت را خراب مي کند .
- در صورتي که شانس انجام درست يک کار پنجاه پنجاه باشد احتمال غلط انجام دادن آن نود درصد است.
- وسايل نقليه اعم از اتوبوس، قطار، هواپيما و... هميشه ديرتر از موعد حرکت مي کنندمگر آن که شما دير برسيد. در اين صورت درست سر وقت رفته اند.
- اگر به نظر مي رسد همه چيزها خوب پيش مي روند حتما چيزي را از قلم انداخته اي.
- احتمال بد پيش رفتن کارها نسبت مستقيم با اهميت آنها دارد.
- هر وقت خودت را براي انجام دادن کاري آماده کرده اي ناچار مي شوي اول کار ديگري را انجام دهي.
- اشياي قيمتي اگر سقوط کنند به مکان هاي غيرقابل دسترس مثل کانال آب يا دستگاه زباله خرد کن (آن هم در حالي که روشن است) مي افتند.
- مادر هميشه راه بهتري براي انجام کارتان پيشنهاد مي کند البته بعد از اينکه کاررا به سختي انجام داده باشيد.
- هر چه بيشتر سعي کنيد چيزي را از مادرتان پنهان کنيد او بيشتر به وب کم شبيه مي شود.
- 80% امتحانات پايان ترم براساس کلاسي است که در آن غايب بوده اي.
- وقتي قبل از امتحانات نکات را مرور مي کني مهمترين شان ناخوانا ترينشان است.

قوانين اتوبوسي مورفي :
- اگر تو ديرت شده اتوبوس هم دير مي آيد.
- اگر زود برسي اتوبوس دير مي آيد. اگر دير برسي اتوبوس زود رسيده است.
- اگر بليت نداشته باشي پول خرد هم نداري. وقتي پول خرد داري که بليت هم داري.
- هر چه بيشتر از راننده بپرسي که کدام ايستگاه بايد پياده شوي احتمال اين که درست راهنمايي ات کند کمتر خواهد شد.
- مدت زيادي منتظر اتوبوس مي ماني و خبري نيست پس سيگاري روشن مي کني. به محض روشن شدن سيگار، اتوبوس مي رسد. (به عبارت ساده اگر سيگار را روشن کني اتوبوس مي رسد).
- اگر براي زودتر رسيدن اتوبوس سيگار را روشن کني اتوبوس ديرتر مي آيد.

قوانين كامپيوتري مورفي :
- ديسک مشتري در سيستم تو خوانده نمي شود.
- اگر براي خواندن آن نرم افزار پيچيده اي روي سيستمت نصب کني آخرين باري خواهد بودکه چنين ديسکي به دستت مي رسد.
>>>>>
قوانين عاشقانه ي مورفي :

- همه خوب ها تصاحب شده اند ، اگر تصاحب نشده باشند حتما دليلي دارد .
- هر چه شخص مذکور بهتر و مناسب تر باشد، فاصله اش از تو بيشتر است.
- شعور ضربدر زيبايي ضربدر در دسترس بودن مساوي عددي ثابت است. ( که اين عدد هميشه صفر است).
- ميزان عشق ديگران نسبت به تو نسبت عکس دارد با ميزان علاقه تو به آنها.
- چيزهايي که يک زن را بيش از هر چيز به مردي جذب مي کند همانهايي اند که چند سال بعد بيشترين تنفر را از آنها خواهد داشت.
>>>>>
فلسفه مورفي

" لبخند بزن... فردا روز بدتريه "

و اما سرنوشت خود آقاي مورفي :
يه شب تو يه بزرگراه سوخت ماشين آقاي مورفي تموم مي شه. اون شب تو بزرگراه ترافيک بوده و ماشين ها با سرعت مورچه مي رفتن. آقاي مورفي هم مي زنه بقل که بقيه رو باتاکسي بره. همينجوري ريلکس کنار بزرگراه واستاده بوده که يهو ماشين يه توريست انگليسي که داشته خلاف جهت مي اومده تپٌي مي زنه بهش و مي ميره.اتفاقا اون روزلباسش هم سفيد بوده . حالا فکر کن با يه لباس سفيد کنار يه بزرگراه شلوغ واستاده باشي. بعد يه گاگولي در جهت مخالف بياد بهت بزنه و بميري . احتمالا موقع جون دادن اين جمله ي معروفش روي لبش بوده :
"اگه يه راه براي خراب کردن چيزي وجود داشته باشه او همون يه راه رو پيدا ميکنه

۱۳۸۹ شهریور ۵, جمعه

از نظر لاکلاو شرط امکان پذیری چیزی شرط امکان‌ناپذیری آن نیز است
یک خبرنگار در مکانی حضور دارد که ما در آن مکان غایب هستیم. بنابراین خبرنگار در حکم نماینده‌ی ماست در رویدادی که حضور نداریم. اساساً عنصر غیاب در بطن خبرنگاری نهفته است، یعنی در بطن خبر و رویداد. بدین‌ترتیب یک خبرنگار خوب، نماینده‌ای است که پیام (خبر) را به صورت شفاف و کامل انتقال دهد. او نماینده‌ای است که باید غیاب ما را در آن رویداد پر کند. اما از آن‌جا که یک خبرنگار بی‌طرف و خنثی نیست در عین این که غیاب ما را پر می‌‌سازد، اما قادر به پر کردن آن به طور کامل نیست زیرا ما در آن جا حضور نداریم، و چیزی را نیز اضافه‌تر بر غیاب ما پر می‌کند. بنابراین یک چیز اضافی و یک چیز خالی باقی می‌ماند که رابطه‌ی ما و خبرنگار را ناخالص می‌سازد. بدین‌ترتیب آن‌چه یک خبرنگار خوب را امکان‌پذیر می‌سازد، آن را امکان‌ناپذیر نیز می‌سازد و اساسا با توجه به دریدا شالوده‌ی خبرنگار واسازی می‌شود.