۱۳۸۷ بهمن ۱۱, جمعه

هر کسي
هم رزمي هم خشمي هم رنجي دارد

هرکسي
هم بزمي هم دستي هم گنجي دارد
انکه با تو با تو همرزم است ميخواهد با تو پيروز شود بر دشمن
انکه باتو هم خشم است ميخواهد فرياد کند حق با ماست
انکه با تو هم رنج است ميداند چه کسي رنج تو را ميخواهد

انکه اما نيستي هم بزمش
خون فرزند تو را مي نوشد
انکه اما نيستي هم دستش
پشت پا ميزندت تا بيفتي از پا تا بماند بالا دست
انکه اما نيستي هم گنجش
ميگويد رنج تو گنج من است تو اگر تن خسته من آبادم تو اگر پا بسته من آزادم

انکه هم گنج تو باشد اما
ميپرسد رنج تو گنج چه کسي بايد باشد جز تو ؟ رنج ما گنج چه کسي بايد باشد جز ما ؟

تو سلاحي خواهي ساخت
از غرور و کينه
و به هم رزمت خواهي گفت
رزم مان پاينده خشم مان سوزنده گنج مان آينده

هیچ نظری موجود نیست: