۱۳۸۷ دی ۲۱, شنبه
















نامجو در يك نگاه !
نام ... محسن
فاميلي...ظهوري
نام مستعار...محسن نامجو
سال و ماه تولد... اسفند ماه سال 1354
محل تولد...استان خراسان ، تربت جام

بيوگرافي نامجو از زبان خودش






خانواده من خيلي مذهبي بودند. زماني كه در سنين كودكي و نوجواني من را تشويق مي‌كردند براي رفتن به كلا‌س موسيقي، هيچ وقت فكر نمي‌كردند كه موسيقي را به عنوان شغل انتخاب كنم وگرنه قطعا مخالفت مي‌كردند. ورودي سال 73 تئاتر به دانشگاه هنر و سال 74 موسيقي به دانشگاه تهران هستم . قبل از دانشگاه كار موسيقي را از 12 سالگي با آواز و سولفژ و نت‌خواني شروع كردم. از همان سنين نوجواني چيزهايي كه به شكل ملودي در ذهنم شكل مي‌گرفت چون نت‌نويسي را ياد گرفته بودم يادداشتشان مي‌كردم كه خيلي از آنها برايم مفيد واقع شد. در دانشگاه سه تار و تار را به عنوان ساز تخصصي انتخاب كردم. تا سال 78-79 كه آماده مي‌شدم براي رفتن به سربازي و آشنايي‌ام با موسيقي غربي بالا‌خص سبك راك بيشتر شد. معلم آواز بنده ابتدا استادي بود به نام شاكري كه در تهران پيش استاد نصرالله ناصرپور رديف‌ها را آموخته بود. من اين موهبت را داشتم كه خود استاد ناصرپور از سال بعدش از تهران به مشهد مي‌آمد و من دركلا‌س‌هاي ايشان شركت كردم. كلا‌س‌ها در سطح بالا‌يي برگزار مي‌شد و هر كسي را نمي‌پذيرفت. تست‌هاي سختي مي‌گرفت چون عده كمي قرار بود در كلا‌س‌ها شركت كنند. من كوچكترين شاگرد كلا‌س استاد ناصرپور بودم و چون به لحاظ يادگيري صحيح درس‌ها، شاگرد مورد علا‌قه او شده بودم در خيلي از موارد از جمله مبلغ شهريه برايم تخفيف قائل شد و توانستم حدود 3 يا 4 سال در كلا‌س‌ها شركت كنم. ناصرپور رديف ميرزا عبدالله دوامي‌ را با ما كار كرد و وقتي كه كلا‌س‌ها تعطيل شد هنوز يكي دو دستگاه مانده بود. من كاست‌هاي او را پيدا كردم و از روي آنها بقيه رديف‌ها را كامل كردم. بعد هم كه به تهران آمدم به صورت حضوري طي چند جلسه يادگيري‌هايم را تكميل كردم. اين كاست‌ها بعدها منتشر شد و در دسترس عموم قرار گرفت.

( او از چگونگي راهيابيش به سمت و سوي موسيقي سنتي ايراني مي گويد) آشنايي من با دنياي موسيقي با رفتن به كلا‌س آواز ايراني شروع شد. من از سمت موسيقي ايراني وارد دنياي موسيقي شدم، در نتيجه اطلا‌عات و دانش و علا‌قه‌اي هم كه در من به وجود آمد در همين سبك شكل گرفت. بعدها توانستم در خودم ذهن متكثري ايجاد كنم تا همه سبك‌هاي موسيقي را بپذيرم و با همه آنها به عنوان موسيقي برخوردي يكسان داشته باشم. در حال حاضر جداي از سليقه شخصي، از ديد نقد و نگاه عاقلا‌نه نه تنها هيچ كدام از سبك‌هاي موسيقي براي من بي‌ارزش نيستند بلكه همه آنها را دوست دارم و به همه‌شان احترام مي‌گذارم. حتي چيزي كه به آن موسيقي مبتذل يا پاپ، يا هر چيز ديگري مي‌گويند. ولي انتخاب موسيقي ايراني براي من برحسب شانس بوده است. يعني اگر من از ابتدا به جاي كلا‌س آواز، كلا‌س پيانو مي‌رفتم يا مثلا‌ ساز ترومپت ياد مي‌گرفتم سبك و سياق موسيقيايي من هم متفاوت مي‌شد. من به انتخاب‌هاي جبرگونه در زندگي اعتقاد دارم و همه چيز را در زندگي انسان اختياري نمي‌دانم. فكر مي‌كنم شرايط تاثير زيادي بر چيزهايي دارد كه انسان فكر مي‌كند به صورت آزاد انتخاب كرده است.
با دستياري چند كار شروع كردم. در فيلم «تخته سياه» سميرا مخملباف دستيار موسيقي محدرضا درويشي بودم كه هم نوازندگي كردم و هم خواندم. موسيقي چند فيلم كوتاه را ساختم. در تئاتر فعاليت كردم و براي نمايش‌ها موسيقي ساختم كه مي‌توانم به «چيزي شبيه زندگي» مرحوم حسين پناهي اشاره كنم. تا اينكه در سال 79 تصميم قطعي گرفتم تا به سربازي بروم. تا سال 81 عملا‌ از محيط حرفه‌اي موسيقي دور بودم ولي دو بازدهي خوب براي من داشت. يكي تشكيل گروه راكي بود به نام «گروه ما» كه در شهر مشهد زماني كه سرباز بودم تشكيل شد و باعث تجربيات خيلي مغتنمي براي من شد. دوم آشنايي بيشتر من با موسيقي غربي بود. مقطع دو ساله سربازي فرصتي برايم پيش آورد كه من بتوانم از لحاظ ذهني اين سبك و سياق را در خودم جا بياندازم. ازسال 81 به بعد بود كه كم كم به تلفيق در موسيقي فكر كردم. تلفيق آن چيزي كه از موسيقي سنتي و بيشتر محلي ايران آموخته بودم با موسيقي راك از بهترين افتخارات من در دوران سربازي اين بود كه خدمت استاد حاج قربان سليماني در قوچان برسم و موسيقي مقامي‌خراساني را از ايشان ياد بگيرم. اين كه در مسير قوچان موسيقي «دورز» و «جيم موريسون» مي‌شنيدم و بعد در خانه‌اي روستايي از حاج قربان مقام الله وردي ياد مي‌گرفتم باعث شد تا اطلا‌عات خوبي در من شكل بگيرد و بتوانم اين دو نوع موسيقي را كنار هم قرار دهم.
من از نظر مالي متوسط‌الحال بودم. نه فقر شديد را تجربه كرده‌ام و نه امكانات را. هميشه فكر مي‌كنم اگر از همان 12 سالگي كه موسيقي را شروع كردم، پيانويي گوشه خانه داشتم يكسري از ويژگي‌هايي كه الا‌ن در موسيقي‌ام است، نداشتم. مثلا‌ «عقايد نوكانتي» ساخته نمي‌شد. موسيقي‌ام تا اين حد نيشدار و حساسيت‌برانگيز نمي‌شد. موسيقي‌اي مي‌شد مثل موسيقي‌هاي دكتر سرير يا محمد نوري يا خيلي‌هاي ديگر كه موسيقي‌شان را موسيقي بي‌آزار مي‌دانم. براي كساني خوب است كه روي صندلي چرخدارشان بنشينند و به آب شدن قنديل‌ها نگاه كنند و كاري هم به دور و اطراف خود نداشته باشند. از طرفي خيلي هم آدم آنارشيستي نبودم كه بخواهم اين سبك موسيقي را سپري قرار دهم و بيرق هوا كنم كه من نداي محرومينم. اين خيلي حرف بزرگي است و من خودم را در اين حد نمي‌دانم اما در حد اشاره به زندگي شخصي خود بگويم كه در حد معمولي از امكانات زندگي بهره برد‌ه‌ام و ويژگي خوبي كه برايم داشته برانگيختن حساسيت‌هايم بود. به خاطر امكانات محدودي كه داشتم سال‌ها صبر كردم. در همان مقاطع دانشگاهي امكان ضبط كار و ارائه كاست داشتم اما چون شناخته شده نبودم باز هم تحمل كردم تا اين مقطع كه مشكلي از جهت تهيه‌كننده ندارم. به‌اندازه كافي شناخته شده‌ام تا برخي از تهيه‌كنندگان بخواهند روي كارم سرمايه‌گذاري كنند.

۱ نظر:

ناشناس گفت...

همه دنیا به ما میخنده یره اطلاعات جامع و کامل شمارو خوندم با ارزوی موفقیت روز افزون برای شما فقط اگه به روز رسونیتون سریعتر ومطالب بیشتری داشته با شین خیلی بهتره