۱۳۸۷ بهمن ۲۹, سه‌شنبه


نگاه می کنم ، نمی بینم


چشم مرا هوای تو پر کرده


گوش می کنم ، نمی شنوم


گوش مرا صدای تو پر کرده


ای چشم من بدون تو نابینا


ای گوش من بدون تو ناشنوا


با من بمان،همیشه بمان


با من...

۱۳۸۷ بهمن ۲۶, شنبه

عشق
فروید، همه چیز را ناشی از غریزه جنسی می داند. علم دوستی را، خیر را، فضیلت را، پرستش را و همه چیز را، به طریق اولی عشق را جنسی می داند. ولی نظریه او را امروز دیگر قبول نمی کنند، نظریه دیگری پیدا شده است، آن نظریه دیده است که در " عشق " احیانا کیفیاتی پیدا می شود که با جنبه های جنسی سازگار نیست یعنی وابسته به غلیان ترشحات جنسی نیست که دائر مدار آن باشد، چون امر جنسی مثل همان گرسنگی است، گرسنگی یک حالت طبیعی است، وقتی که بدن احتیاج به غذا پیدا کند و یک سلسله ترشحات بشود گرسنگی هست و اگر چنین نباشد نیست، در احتیاج جنسی هم همین طور است، وقتی که این احتیاج مادی باشد، در هر حدی که ترشحات باشد هست و اگر نه نیست، ولی " عشق " تابع این خصوصیات نیست، از این رو اینطور گفتند که عشق از نظر مبدأ، جنسی است ولی از نظر منتها و کیفیت، غیر جنسی است، یعنی به طور جنسی شروع می شود، اولش شهوت است ولی بعد تغییر کیفیت و تغییر حالت می دهد و در نهایت امر تبدیل به یک حالت روحانی می شود.
ویل دورانت این مورخ معروف فلسفه در کتاب لذات فلسفه بحثی درباره عشق کرده است. او همین نظریه را انتخاب می کند و نظریه فروید را طرح و رد می کند. او می گوید حقیقت این است که عشق بعدها تغییر مسیر و تغییر جهت و حتی تغییر خصوصیت و تغییر کیفیت می دهد، یعنی دیگر از حالت جنسی به طور کلی خارج می شود. او اساس نظریه فروید را صحیح نمی داند. ویل دورانت می گوید: "هر امر معنوی، اصل و پایه طبیعی دارد و هر امر مادی یک گسترش و بسط معنوی" (لذات فلسفه صفحه 135) و می گوید: در سر تا سر زندگی انسان، به اتفاق همه " عشق " از هر چیز جالب تر است، و تعجب اینجا است که فقط عده کمی درباره ریشه و گسترش آن بحث کرده اند. در هر زبانی دریائی از کتب و مقالات، تقریبا از قلم هر نویسنده ای درباره عشق پیدا شده است و چه حماسه ها و درامها و چه اشعار شورانگیزی که درباره آن به وجود آمده است، با این همه چه ناچیز است تحقیقات علمی محض درباره این امر عجیب، و اصل طبیعی آن ، و علل تکامل و گسترش شگفت انگیز آن، از آمیزش ساده " پروتوزوئا " تا فداکاری " دانته " و خلسات " پترارک " و وفاداری " هلوئیز، به ابلارد " (لذات فلسفه، صفحه 117(
آنچه مجموعا از گفته های علمای قدیم و جدید درباره ریشه و هدف عشق و یگانگی یا دو گانگی آن با میل جنسی استنباط می شود سه نظریه است. عشق هم در غرب و هم در شرق از شهوت تفکیک شده و امر قابل ستایش و تقدیسی شناخته شده است. مطلب عمده رابطه عشق و عفت است، باید ببینیم این استعداد عالی و طبیعی در چه زمینه و شرائطی بهتر شکوفان می گردد؟ آیا آنجا که یک سلسله مقررات اخلاقی به نام عفت و تقوی بر روح مرد و زن حکومت می کند و زن به عنوان چیزی گرانبها دور از دسترس مرد است این استعداد بهتر به فعلیت می رسد یا آنجا که احساس منعی به نام عفت و تقوی در روح آنها حکومت نمی کند و اساسا چنین مقرراتی وجود ندارد و زن در نهایت ابتذال در اختیار مرد است؟
اتفاقا مسئله ای که غیر قابل انکار است این است که محیط های به اصطلاح آزاد مانع پیدایش عشقهای سوزان و عمیق است، در این گونه محیط ها که زن به حال ابتذال درآمده است، فقط زمینه برای پیدایش هوسهای آنی و موقتی و هر جائی و هرزه شدن قلبها فراهم است. این چنین محیطها، محیط شهوت و هوس است نه محیط عشق به مفهومی که فیلسوفان و جامعه شناسان آنرا محترم می شناسند، یعنی آن چیزی که با فداکاری و از خود گذشتگی و سوز و گداز توأم است، هشیار کننده است، قوای نفسانی را در یک نقطه متمرکز می کند، قوه خیال را پر و بال می دهد و معشوق را آنچنانکه می خواهد در ذهن خود رسم می کند نه آنچنانکه هست، خلاق و آفریننده نبوغها و هنرها و ابتکارها و افکار عالی است!
ویل دورانت می گوید: " یونانیان شعر عاشقانه را گر چه در مورد غیر طبیعی آن (عشق مرد به مرد) می شناختند، داستانهای هزار و یک شب نشان می دهد که سرودهای عاشقانه از قرون وسطی جلوتر بوده، ولی ترغیب عفت و پاکدامنی از طرف کلیسا که او را به علت دور از دسترس بودن جذابیت بخشید مایه نضج غزل عاشقانه گردید، حتی لارشکوفو نویسنده نیش زن می گوید:چنین عشقی برای روح مانند جان برای بدن است . . . این استحاله میل جسمانی را به عشق معنوی چگونه توجیه کنیم؟ چه موجب می شود که این گرسنگی حیوانی چنان صفا و لطف بپذیرد که اضطراب جسمانی به رقت روحی تبدیل شود . . . آیا رشد تمدن است که به علت تأخیر انداختن ازدواج موجب می شود تا امیال جسمانی برآورده نشود و برون نگری و تخیل سوق داده شود و محبوب را در لباس رنگارنگی از تخیلات امیال نابرآورده جلوه گر سازد؟ آنچه بجوئیم و نیابیم عزیز و گرانبها می گردد، زیبائی به قدرت میل بستگی دارد و میل با اقناع و ارضاء ضعیف و با منع و جلوگیری قوی می گردد (لذات فلسفه صفحه 133.)
هم او می گوید: به عقیده ویلیام جیمز، حیا امر غریزی نیست، اکتسابی است. زنان دریافتند که دست و دل بازی مایه طعن و تحقیر است و این امر را به دختران خود یاد دادند . . . زنان بی شرم جز در موارد زودگذر برای ما مردان جذاب نیستند. خودداری از انبساط، و امساک در بذل و بخشش بهترین سلاح برای شکار مردان است، اگر اعضای نهانی انسان را در معرض عام تشریح می کردند توجه ما به آن جلب می شد ولی رغبت و قصد به ندرت تحریک می گردید. مرد جوان به دنبال چشمان پر از حیا است و بدون آنکه بداند حس می کند که این خودداری ظریفانه از یک لطف و رقت عالی خبر می دهد، حیا و در نتیجه عزیز بودن زن و معشوق واقع شدن او برای مرد پاداشهای خود را پس انداز می کند و در نتیجه نیرو و شجاعت مرد را بالا می برد و او را به اقدامات مهم وا میدارد و قوائی را که در زیر سطح آرام حیات ما ذخیره شده است بیرون می ریزد.
هم او می گوید : امروز لباسهای سنگین فشارآور که مانند موانعی بودند از میان رفته اند و دختر امروز خود را با جسارت تمام از دست لباسهای محترمانه ای که مانع حمل بود رهانیده است، دامنهای کوتاه بر همه جهانیان به جز خیاطان نعمتی است و تنها عیبشان این است که قدرت تخیل مردان را ضعیف تر می کند و شاید اگر مردان قوه تخیل نداشته باشند زنان نیز زیبا نباشند! (لذات فلسفه صفحه 165)
ویل دورانت صفا و صمیمیتی را که پس از خاتمه شهوت نیز دوام پیدا می کند این طور توصیف می کند: عشق به کمال خود نمی رسد مگر آنگاه که با حضور گرم و دلنشین خود تنهائی پیری و نزدیکی مرگ را ملایم سازد کسانیکه عشق را فقط میل و رغبت می دانند فقط به ریشه و ظاهر آن می نگرند، روح عشق حتی هنگامی که اثری از جسم بجا نمانده باشد باقی خواهد بود. در این ایام آخر عمر که دلهای پیر از نو با هم می آمیزند، با شگفتگی معنوی، جسم گرسنه به کمال خود می رسد (لذات فلسفه، صفحه 134 )
از تو بگذشتم وبگذاشتمت با دگران
رفتم از کوی تو لیکن عقب و سر نگران
ما گذشتیم و گذشت آنچه تو با ما کردی
تو بمان و دگران وای به حال دگران...
(استادشهریار)





!Happy Valentine
باد ما را خواهد برد
در شب كوچك من افسوس
باد با برگ درختان ميعادي دارد
در شب كوچك من دلهره ويرانيست
گوش كن وزش ظلمت را ميشنوي؟
من غريبانه به اين خوشبختي مي نگرم
من به نوميدي خود معتادم
گوش كن وزش ظلمت را ميشنوي ؟
در شب اكنون چيزي مي گذرد
ماه سرخست و مشوش
و بر اين بام كه هر لحظه در او بيم فرو ريختن است
ابرها همچون انبوه عزاداران
لحظه باريدن را گويي منتظرند
لحظه اي
و پس از آن هيچ .
پشت اين پنجره شب دارد مي لرزد
و زمين
دارد باز ميماند از چرخش
پشت اين پنجره
يك نا معلوم نگران من و توست
اي سراپايت سبز
دستهايت را چون خاطره اي سوزان در دستان عاشق من بگذار
و لبانت را چون حسي گرم از هستي
به نوازش هاي لبهاي عاشق من بسپار
باد ما را خواهد برد
باد ما را خواهد برد...

۱۳۸۷ بهمن ۱۷, پنجشنبه

سرمايه های جهان کنونی را چه کسانی اداره ميکنند ؟


یک تحقیق در مورد چگونگی توزیع ثروت, آشکار می­سازد که دو درصد از ثروتمندترین مردم دنیا صاحب بیش از نیمی از دارایی­های خانواده جهانی می­باشند.
برا ی کسانی که ثروتمند نیستند، کاملا بدیهی است که ثروتمندان صاحب دنیا هستند. اولین تحقیق تاکنونی جامع در مورد ثروت جهانی، بدرستی روشن می­سازد که ثروت چه نابرابر در دنیا پخش شده است.
دو درصد از ثروتمند ترین افراد بزرگ سال دنیا، صاحب بیش از نیمی از دارایی­های خانواده جهانی و تقریبا تمام زندگی خوب در آمریکای شمالی, اروپا و ثروتمندترین کشورهای آسیایی اقیانوس آرام می­باشند.
اگرچه همه بررسی­های جهانی گذشته، درآمد را مورد تحقیق قرار داده است، اما این اولین تحلیل گسترده در مورد توزیع بین المللی ثروت می­باشد که ثروت را به مثابه ارزش دارایی های فیزیکی و مالی منهای بدهی ها تعریف می­نماید. جیمز دیویس، استاد دانشکده اقتصاد دانشگاه اونتاریوی غربی در کانادا می­گوید: در این تحقیق ما دریافتیم که نابرابری بسیاری وجود دارد، امری که انتظارش را داشتیم و آن قدر هم شگفت آور نبود. وی همکار نگارش تحقیقی است که توسط نهاد تحقیقاتی WIDER سازمان ملل در هلسینکی World Institute for Development Economics Research صورت گرفت.
وی ادامه می­دهد: اما به این نتیجه رسیدیم که توزیع ثروت جهان بسیار نابرابرتر از توزیع درآمد جهان, می­باشد. ایالات متحده با ثروت سرانه صد و چهل و چهار هزار دالری در سال 2000، ثروتمندترین کشور دنیا است. کانادا دارای ثروت سرانه هشتاد و نه هزار دالری می­باشد.
این تحقیق تخمین میزند که چهل درصد از دارایی­های جهان را در سال 2000 فقط یک درصد ثروتمند ترین افراد بزرگ سال دارا بودند و هم چنین ده در صد ثروتمند ترین افراد بزرگ سال، هشتاد و پنج درصد همه دارایی های دنیا را صاحب می­باشند. در مقابل، آن دسته ازجمعیت بزرگ سال دنیا که در رده نیمه پائینی جدول بندی قرار دارند، به سختی حتی یک درصد ثروت جهانی را دارا می­باشند. این تحقیقات هم چنین نشان می­دهد که دارایی هایی به مبلغ دو هزار و دوصد دالر برای هر فرد بزرگ سال، یک خانواده را در رده نیمه بالایی جدول بندی توزیع ثروت دنیا قرار می­دهد.
برای در زمره ده درصد ثروتمندترین افراد بزرگ سال دنیا قرار گرفتن، شصت و یک هزار دالر دارایی لازم است و برای تعلق داشتن به رده یک درصد از ثروتمند ترین مردم دنیا، داشتن بیش از پنجصد هزار دالر ضروری است. بنا بر این تحقیق، رقم آخری بطور شگفت آوری بالا است، زیرا سی و هفت میلیون نفر از بزرگ سالان را نمایندگی می­کند و به همین دلیل از یک کلوپ انحصاری به دور می­باشد.
چین, با در نظر گرفتن رشد وسیع اقتصادی و مقدار جمعیت­اش، یک ستاره در حال ظهور است و هشت و هشت دهم درصد از ثروت خانواده جهانی را بخود اختصاص می­دهد، در حالی که توزیع ثروت در آن دارد نابرابرتر می­شود. پروفسور دیویس می­گوید: رشد اقتصادی چین و موفقیت بیشتر مردم آنجا، بر برابرساختن توزیع ثروت در دنیا تأثیر داشته است. اما در خود چین نابرابری روزافزونی وجود دارد.
پروفسور دیویس ضمن استناد به لیست ثروتمندترین مردم که توسط فوربس منتشر شده است، می­گوید: در سال 2000، یک و یا دو نفر بیلیونر در چین وجود داشت. اما اکنون این رقم به پنج یا شش نفر بالغ گشته و تغییر آن نیز سرعت یافته است.
پروفسور دیویس می­گوید که وی به خصوص با یکی از نتایج این تحقیق مبنی بر بی اهمیت جلوه دادن این نظریه که مردم فقیر در کشورهای کم درآمد در منجلاب بدهی فرورفته اند، شوکه شده است. وی در حالی که ذخیره کردن مقدار کمی از طلا را مثال می­زند، می­گوید: این که مردم شدیدا مقروض در کشورهای فقیر وجود دارند، واقعی است. اما در این کشورها به دلایلی چند آن قدرهم استقاده از بدهی و وام گیری وجود ندارد که در کشورهای با درآمد بالا رخ می­دهد...
جنبه دیگر این است که مردم بسیاری در کشورهای فقیر زندگی پرمخاطره ای را می­گذرانند. یک راه برای مقابله با آن مخاطرات این است که بکوشید دارایی­های خود را به عنوان سپری در مقابل اتفاقات بدی که ممکن است رخ بدهد، جمع کنید.
پروفسور دیویس می­گوید: نتایج این تحقیق مبنایی را فراهم خواهد ساخت برای مطالعات آینده در مورد این که دنیا به کجا می­رود... گرایش دنیا در طول بیست تا بیست و پنج سال گذشته باحتمال زیاد تمرکز بیشتر ثروت بوده است، خیلی ساده به خاطر این که ثروت برای درآمد، مورد ملاحظه قرار گرفته است. این که در آینده به کجا می­رویم، به چیزهای زیادی بستگی دارد. مثلا به این که در مورد اقتصادهای بزرگی چون اقتصاد چین و چرخش ثروت در آن کشورها چه اتفاقی می افتد.
اولین تحقیق تاکنونی در مورد توزیع ثروت دنیا که به همه دارایی­ها منهای همه بدهی ها توجه مبذول می­دارد، نشان داد که برای قرارگرفتن در رده نیمه بالایی جدول بندی ثروت دنیا، یک مبلغ خالص 2161 دالر آمریکایی کافی است. اما در زمره ده درصد ثروتمندترین مردم قرار گرفتن، حداقل شصت و یک هزار دالر لازم است و جزو یک درصد ثروتمندترین مردم بودن، بیش از پنجصدهزار دالر برای هر بزرگسال ضروری است.
ثروتمندان در کجا زندگی می کنند؟
درصد تقسیم بندی یک درصد ثروتمندترین مردم دنیا
ایالات متحده: سی و هفت درصد
آلمان: چهار درصد
ایتالیا: چهار درصد
فرانسه: پنج درصد
بریتانیا: شش درصد
جاپان : بیست و هفت درصد
هالند: دو درصد
کانادا: دو درصد
اسپانیا: یک درصد
سوئیس: یک درصد
تایوان: یک درصد
بقیه دنیا: ده درصد
ثروتمندان صاحب چه هستند؟
یک درصد از ثروتمندترن بزرگ سالان دنیا، صاحب چهل درصد همه ثروت جهانی هستند؛
دو درصد از ثروتمند ترین بزرگ سالان دنیا، صاحب پنجاه و یک درصد ثروت جهانی هستند؛
پنج درصد از ثروتمندترین بزرگ سالان دنیا، صاحب هفتاد و یک درصد ثروت جهانی هستند؛
ده درصد از ثروتمندترین بزرگسالان دنیا، صاحب هشتاد و پنج درصد ثروت جهانی هستند؛
تحقیق WIDER اولین تحقیق در نوع خود است که همه کشورهای دنیا و تمام اجزای ثروت یک خانواده، از جمله دارایی های مالی و بدهی ها، ملک و ساختمان و سایر دارایی ها را تحت پوشش قرار می­دهد.
جیمز دیویس، آنتونی شوروکس و سوزانا ساند استروم از WIDER و ادوارد ولف از دانشگاه نيويارک
می­گویند: آدم باید در مورد این که معنی ثروت چیست روشن باشد. واژه ثروت در محاورات روزانه اغلب یک کمي بیشتر از درآمد پول معنا می­دهد. اکونومیست­ها در برخی موارد از واژه ثروت استفاده می­کنند تا به ارزش همه منابع خانواده، از جمله توانایی­های انسانی، رجوع بدهند.
ما این واژه را به همان معنای قدیمی از ثروت خالص استفاده می کنیم: یعنی ارزش دارایی­های فیزیکی. در همین رابطه، ثروت، مالکیت بر سرمایه را به نمایش می­گذارد. اگرچه سرمایه فقط بخشی از منابع شخصی است، اما این باور وسیعا وجود دارد که سرمایه به طور ناموزونی بر سلامت و خوشی خانواده و موفقیت های اقتصادی و هم چنین بطور وسیعی بر توسعه و رشد اقتصادی تأثیر دارد.
ثروت خانواده جهانی با استفاده از معیار مبادله ارزی به 125 تریلیون دالر در سال 2000 رسید. مبلغی که به سختی به چیزی تا سه برابر ارزش تولید جهانی (GDP) و یا به نفری 20500 دالر می­رسد. تنظیم تفاوت در هزینه زندگی ملت ها، هنگامی که در رابطه با قدرت خرید معادل دالر (Purchasing Power Parity Dollars – PPP$) محاسبه می­شود، ارزش ثروت را تا ثروت سرانه بیست و شش هزار دالر بالا می­برد. حد متوسط ثروت در ایالات متحده آمریکا در سال 2000 به صد و چهل و چهار هزار دالر و در جاپان به صد و هشتاد و یک هزار دالر رسید. پائین ترین ثروت در میان کشورها متعلق به هندوستان و اندونز يا است با دارایی سرانه به ترتیب هزار و صد دالر و هزار و چهارصد دالر.
سطح ثروت سرانه در کشورهای دنیا متفاوت است. حتی میزان ثروت در گروه ملت های با درآمد بالا نیز متفاوت است. از جمله در نیوزلند سی و هفت هزار دالر، دانمارک هفتاد هزار دالر و در بریتانیا صد و بیست و هفت هزار دالر می­باشد.
ثروت شدیدا در آمریکای شمالی, اروپا و کشورهای آسیایی اقیانوس آرام با درآمد بالا متمرکز شده است. مردم این کشورها مجموعا نود درصد ثروت دنیا را دارا می­باشند.
اگرچه آمریکای شمالی فقط شش درصد جمعیت بزرگ سال دنیا را دارد، اما سی و چهار درصد ثروت سرانه را دارا می­باشد. اروپا و هم چنین کشورهای آسیایی اقیانوس آرام با درآمد بالا نیز صاحب ثروت ناموزون هستند. در مقابل، سهم کلی ثروت مردم آفریقا، چین، هندوستان و دیگر کشورهای با درآمد پائین در آسیا به طور قابل ملاحظه ای کمتر از سهم آن ها به نسبت جمعیت شان است. در همه مناطق در حال توسعه دنیا، سهم جمعیت از سهم ثروت جهانی پيش ميرودو نتیجتا از سهم اعضای ثروتمندترین گروه­ها پيش ميرود. این تحقیق هم چنین نشان می­دهد که ثروت خیلی بیشتر از درآمد به طور ناموزون توزیع شده است. کشورهای با درآمد بالا سهم بیشتری از ثروت دنیا را دارند. عکس آن در مورد ملت­های با درآمد متوسط و پائین صادق است. به هر حال استثنائاتی در این مورد هم وجود دارد، مثلا منطقه اسکاندیناوی و کشورهای تغییر یافته­ای مانند جمهوری چک و لهستان.
نویسندگان این تحقیق توضیح می­دهند که در کشورهای اروپای شرقی، ثروت خصوصی در حال نضج است، اما هنوز به سطح بسیار بالایی نرسیده است. دارایی­هایی مانند بازنشستگی خصوصی و بیمه عمر به طور نسبی فقط متعلق به چندین خانواده است. در کشورهای اسکاندیناوی، سیستم امنیت رفاهی, بازنشستگی سخاوتمندانه دولتی­ای را فراهم می­سازد که ممکن است انباشت ثروت را کم سازد.
تمرکز ثروت در میان کشورها به طور چشم گیری متفاوت، اما عموما بالا است. میزان سهم ثروت ده درصد رده بالای جدول بندی ثروتمندان متفاوت می­باشد. از میزان چهل درصد در چین گرفته تا هفتاد درصد در ایالات متحده و درصد بالاتری در کشورهای دیگر.
معیارGini که نابرابری را در یک مقیاس از صفر تا یک اندازه گیری می­کند، درصد نابرابری درآمد را در بسیاری از کشورها از سی و پنج درصد تا چهل و پنج درصد به دست می­دهد. در مقابل، باز هم برطبق معیارGini، نابرابری ثروت معمولا بین شصت و پنج درصد تا هفتاد و پنج درصد می­باشد و گاها بالغ بر هشتاد درصد می­گردد.
دو کشور جاپان و ایالات متحده که در سطح بالای ثروت اقتصادی هستند، بسیاری از نمونه های مختلف نابرابری ثروت را نشان می­دهند. جاپان بر اساس معیار Gini دارای ثروت پنجاه و پنج درصدی است و ایالات متحده آمریکا تقریبا هشتاد درصد.
نابرابری ثروت در دنیا بعنوان یک کل هنوز بالا است. این تحقیق تخمین می­زند که ثروت جهانی مطابق با معیار Gini برای بزرگ سالان هشتاد و نه درصد می­باشد. به همان میزان نیز نابرابری حفظ می­شود، هنگامیکه یک نفر از یک گروه ده نفری، نود و نه درصد از کلچه را برمی­دارد و نه نفر دیگر در یک درصد باقی مانده کلچه سهیم می­شوند.
مطابق این تحقیق تقریبا همه ثروتمندترین افراد دنیا در آمریکای شمالی، اروپا و کشورهای ثروتمند آسیایی اقیانوس آرام زندگی می­کنند. هر گروه از این کشورها، یک سوم از ده درصد ثروتمندترین مردم دنیا را دربر می­گیرند. تعداد کمی از کشورها را می­شود در زمره ده درصد ثروتمندترین مردم دنیا به حساب آورد. یک چهارم این ثروتمندان آمریکایی هستند و بیست درصد هم جاپا نی که بنا بر این تحقیق ترجیحا به پس اندازهای نقدی, قویا گرایش دارند.
با در نظر گرفتن این که سی و هفت درصد از ده درصد ثروتمندترین مردم دنیا در ایالات متحده و بیست و هفت در صد آن در جاپان زندگی می­کنند، این دو کشور جزو یک درصد از ثروتمند ترین افراد دنیا بودن را حتی بسیار شدیدتر به نمایش می­گذارند.
بنا به نظر آنتونی شوروکس، حضور یک کشور در کلوپ افراد ثروتمند به سه فاکتور بستگی دارد: اندازه جمعیت، ثروت متوسط و نابرابری ثروت. وی می­گوید: ایالات متحده آمریکا و جاپان در این رابطه برجسته هستند. زیرا آنها دارای جمعیت بسیار و حد متوسط بالای ثروت هستند. اگرچه سوئیس و لوکزامبورک حد متوسط ثروت بالایی را دارا می­باشند، ولی جمعیت آنها کم است.
از سوی دیگر، چین جزو سوپر- ثروتمندان به حساب نمی­آید؛ زیرا حد متوسط ثروت آن متعادل است و طبق استانداردهای بین المللی، ثروت در آن بطور موزونی پخش شده است. به هر حال چین به احتمال زیاد شهروندان ثروتمند بیشتری از آن چه که اطلاعات سال 2000 آشکار می­سازد، و جزو سوپر- ثروتمندان شدن آن به نظر می­رسد که در دهه آینده بسرعت ظهور نماید.
تحقیق WIDER نشان می­دهد که تفاوت های اصلی بین المللی در ترکیب دارایی­ها، ناشی از تأثیرات مختلف ساختار بازار، مقررات و اولویت­های فرهنگی بر رفتارهای خانواده است.
املاک واقعی، بخصوص دارایی­هایی چون زمین و مزرعه، در کشورهای کمتر پیشرفته مهم­تر هستند. این امر نه تنها اهمیت بسیار زیاد کشاورزی، بلکه هم چنین عدم رشد نهادهای مالی را منعکس می­سازد.
این تحقیق هم چنین انواع تفاوت های شوکه آوری را در زمینه اشکال تصاحب دارایی­های مالی آشکار می­سازند. حساب های پس انداز در اقتصادهای در حال تغییر و در برخی از کشورهای ثروتمند آسیا قویا به نمایش گذاشته می­شوند، در حالی که خرید سهام و دیگر اشکال دارایی­های مالی در کشورهای ثروتمند غرب بیشتر مشهود است. تحقیق WIDER تفاوت در انواع دارایی­های مالی را نشان می­دهد. مثلا حساب پس انداز در کشورهای آسیایی طرفدار دارد؛ زیرا در آنجا اولویت شدیدی به آن چه که قابلیت تبدیل شدن به پول نقد را دارد، داده می­شود و عدم اعتماد به بازارهای مالی به چشم میخورد